آرشامک مامان و بابا

اولین دسته گل آرشام خان

سلام عزیز دلم دیروز یعنی مورخ ۱۱/۱۰/۸۹ اولین دسته گلت رو به آب دادی، بزار برات بگم چیکار کردی... جونم برات بگه وقتی ظهر زنگ زدم خونه مامان زری تا حالت رو بپرسم گفت امروز من تو سالن بودم که یهو دیدم یه صدای وحشتناکی اومد سریع رفتم سمت آشپزخونه و دیدم بلهههههههههههههههههه... شما در کابینت رو باز کردی و دو تا از ماهیتابه پیرکس های مامان زری رو انداختی رو زمین و شکستی!!!! اوه اوه اوه خدا رحم کرده که دست و پات چیزی نشده. خلاصه که کلی کار درست کردی براش تا طفلکی همه رو تمیز کنه. در ضمن عصر که اومدم دنبالت یهو دیدم پشت شلوارت یعنی روی باسنت پاره شده میدونی چرا چون احتمالا نشسته بودی رو یه تکه شیشه چون بریده شده بود یعنی اگر پو...
11 اسفند 1389

اولین کار تقلیدی آرشام

سلام گل پسرم نمی دونی این روزا چقدر شیرین شدی!!! چند روز پیش یهو عطسه که کردم بلافاصله بعدش شنیدم که شما گفتی هچی!!!!!! یه لحظه شوکه شدم و بعد متوجه شدم که بلهههههههههههه پسرم داره ادای مامانش رو درمیاره و مثلا عطسه می کنه. جالبه که از اون روز به بعد صدای عطسه هر کسی رو که می شنوی بلافاصله می گی هچی. الهی قربونت برم که اینقدر بامزه شدی شیرین من!!! راستی جدیدا کلی با باباییت رفیق شدی و باهم صفا می کنین. از کارهای جدیدت بگم که یادگرفتی توپ رو شوت کنی و هر ظرف در داری رو کی می بینی حتما باید درش رو بذاری.به محض دیدن آتیش و یا هر چیز داغی بلافاصله انگشت اشارت رو به نشانه خطر تکون می دی و میگی چیز. عطسه کردن رو خوب بلدی. مامان رو میگی....
11 اسفند 1389